سال نوتون مبارك!

ساخت وبلاگ
دیگه تصمیمم رو گرفتم...که کی برم ایران و چیکار کنم و اینا...بیست و ششم میرم و دوازدهم برمیگردم...میشه دو هفته و نیم...یه مقداری خوب موقع خیلی خوبی هم نیست چون ماه رمضون هم هست...ولی چیکار میشه کرد دیگه...جات خالی بابا...چقدر دلم برات تنگ شده...باید بلیط رزرو کنم آخر هفته ای...همین دیگه...امروز ماهی داریم غذا...مامانم و ک. دیروز رفته بودن خونه خالم...اون هم خورش آلو اسفناج درست کرده بوده...مامانم میگفت خیلی خوشمزه بود...زندگی چیز خیلی عجیبیه دوستان...خیلی عجیب... سال نوتون مبارك!...ادامه مطلب
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 13:50

امشب با مامانم حرف زدم...دو روز اون خانومى كه پيش مادربزرگم بود اومده بود پيشش...اومده بوده بره تهران دكتر...هنوز هم تو خونه مادربزرگم زندگى ميكنه بعد از اين همه سال كه خودش ديگه نيست...مامانم يهو امروز ميگفت بياد بمونه پيشم! ..گفتم مامان مگه شوهر نداره گفت خوب بيان با هم، طبقه پايين رو ميدم بهشون...شوهرش هم همينجا باغبونى چيزى كنه...گفتم مامان نميشناسيم...گفت سى سال پيش مادربزرگت بوده...ترسيدم راستش! از اينكه غريبه بياد تو خونمون! خودش و شوهرش غريبن براى من! تو خونه ما؟ غريبه! گفت حالا نه به دارِ، نه به باره! گفتم باشه خوب ولى ما نميشناسيمشون...حتى اگر هم بشناسيم آدمها ممكنه عوض بشن...ترسيدم امشب... سال نوتون مبارك!...ادامه مطلب
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 13:57

دوباره یهو چند هفته ننوشتم...نمیدونم چی میشه یهو...دفعه قبل نوزدهم دی بوده...تو این دو هفته رفتیم چیکارا کردیم؟!جرم گیری دندون رفتیم...که همه چی هم خوب بود...از دفعه بعد به جاى نود و خرده اى يورو ميشه ١٢٠ يورو!!!دیگه جشن سال نو دانشگاه تو ساختمون اصلی بود كه خوب هم بود.دیگه برف خوبی اومد و ما فهمیدیم که لاستیک زمستونی نداریم!!! و باید لاستیک ها رو عوض میکردیم! دو تا هم لاستيك نو خريديم، شد تقريباً سيصد يورو! يه روز هم از خونه كار كردم چون ماشين نداشتيم!آقای ف. رفت دیدن دوست قدیمش باستیان تو شهر بغلی...من بفرمایید شام نگاه کردم!الان داریم سریال Castle رو نگاه میکنیم...آقای ف. با دو تا برادراش و باباش میرن هفته آینده اسکی! کاپشن و شلوار و عینک و دستکش و اینا هم خرید...اميدوارم بهشون خوش بگذره.زنگ زدم به KWK دوباره...دیروز هم رفتم اونجا و دوباره قرص داد و اینا...ولی گفت همه چی خوبه...تو این مدت یه بار خورش قرمه سبزی درست کردیم...آقای ف. شونه اش درد میکرد رفت دکتر و اینا و چک کردن و گفتن سه هفته قرص بخوره...یه دکتر دیگه هم رفت که قرص دادن...امروز با همکارهام رفتیم صبحانه خوردیم...به مناسبت اینکه پیتر داره بازنشت میشه...البته یعنی پیتر دعوت کرده بود و ما هم براش کارت هدیه از مغازه ای که چیزای ماهیگیری میفروشه خریدیم...دیروز سال بابام بود...جاش خیلی خیلی خالیه!مامانم و ك. ميخوان هفته ديگه برن مشهد سه روز. الان هم خالم پيش مامانم بود، شب هم ميمونه...فردا هم با عمم و عموم ميخوان برن بهشت زهرا... سال نوتون مبارك!...ادامه مطلب
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 13:57

ديشب خواب ديدم با بابام رفتيم شمال...درياى شمال آبى بود و صاف و قشنگ...من از يه جايي سر خوردم و پريدم تو آب...بابام نگران بود كه شيرجه كه ميزنم سرم نخوره به سنگى چيزى! پاترول تو آب غوطه ور بود! تعجب كرده بودم كه چطور بابام ماشين رو اينجورى تو آب ول كرده!!! ديگه چيزى يادم نيست... سال نوتون مبارك!...ادامه مطلب
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 13:57

نميدونم چرا خيالبافى كرده بودم كه شايد بشه...و يهو خوب همه چى دود شد رفت هوا...من ترسيدم دوستان...! امروز هم زنگ زدم و پرسيدم چه كنم و گفتن چون تعطيلى هاى سال نو هست هيچ دكترى نيست در اون روزها و خوب متاسفانه بايد يه ماه ديگه صبر كنى... سال نوتون مبارك!...ادامه مطلب
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 3:45

ما هردومون گناه داريم...من خيلى گناه دارم كه اينجورى شد همه چى...تو هم گناه دارى كه گرفتار من شدى... سال نوتون مبارك!...
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 3:45

ديروز تو محل كار جشن كريسمس بود...اُكى بود...ولى يخ زديم...چون تو پاركينگ بود و هوا هم كه سرده...ديگه بعدش هم اومدم خونه...غذا هم داشتيم از روز قبل...سالاد و اينااين هفته باز هم روزهايى بود كه رفتم تو دستشويى اداره و هِق هِق گريه كردم و بازم فكر كردم چه دنياى احمقانه اي شده...افسردگى شاخ و دم نداره دوستان! داريم ميرسيم به روزايى كه پارسال براى آخرين بار بابام رو ديدم و خداحافظى كه كرديم نميدونستم كه اين آخرين باره... سال نوتون مبارك!...ادامه مطلب
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 3:45

يكشنبه هفته پيش هم بهتر از شنبه نگذشت راستش...من خودم رو با گوشى سرگرم كردم و پادكست گوش دادم و آقاى ف. هم نميدونم چيكار كرد...خونه رو بعد از نميدونم چند هفته واقعاً جارو زدم و همه پنجره هارو باز كردم كه هوا عوض شه! رفتم دوش گرفتم بعدش و وقتى تو آشپزخونه بودم يهو يه صداى ويييييييز مانند اومد! كه من نميدونم چرا فكر كردم از يخچال هست! يه بار ديگه هم عصر همين صدا اومد...موقعى كه داشتم جارو ميزدم حس كردم يه بوى بدى مياد نزديك دم در خونه! مثل بوى ماهى! كه هرازچند گاهى قبلاً هم حسش كرده بودم! چون هميشه از نزديك در آپارتمان بود، فكر كردم شايد از توى راه پله هست! يا از زيرزمين اونجايى كه سطل آشغال ها هست! خلاصه كه آقاى ف. عصرى غذا درست كرد (سبزيجات تو فر) و خواست بره دوش بگيره كه اومد گفت آب يخه!!! سال نوتون مبارك!...ادامه مطلب
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 17:11

داره برف مياد و من خيلى خيلى به يادتم بابا سال نوتون مبارك!...
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 17:11

چهارشنبه صبح دوباره وقت دکتر داشتم...آقای ف. ایندفعه باهام نیومد دیگه...یعنی اومد من رو رسوند و رفت بعدش...دکتر گفت همه چی بنظر خوب میاد و اون قرص رو هم دیگه نیازی نیست که بخورم و تا جمعه باید صبر کنم و جمعه این آمپول رو خودم تزریق کنم!!! خودم! تو خونه! پرسیدم چه شکلیه؟ گفت شبیه خودکار میمونه و فشار میدی تو شکمت و خیلی راحته و اینا! حالا من اومدم خونه نگاه میکنم میبینم شبیه به خودکار نیست! شبیه آمپول معمولی میمونه! یه سری ویدیو نگاه کردم دیدم من نمیتونم! امروز صبح رفتم برام اونجا زدن! تو راه برگشت هم برادر آقای ف. رو با یه خانومی تو قنادی دیدیم! که داشتن کار میکردن با هم...بهش میگن جلسه همکارها...! دیگه بعدش هم اومدم سر کار دیگه...این هفته از یکشنبه تا چهارشنبه هر روز رفتیم باشگاه....دو روزش رو با وسایل هم کار کردیم، بقیش رو همش کاردیو...روزی یه ساعت...شش کیلومتر بواقع یا چهارشنبه که چهل دقیقه رفتیم...دیروز آقای ف. خونه بود و یه غذای خوشمزه درست کرد...برنج با مرغ و انبه و این چیزا...دو روز قبلش هم سالاد بادوم زمینی داشتیم...دو روز قبلترش هم ماهی داشتیم با خوراک!دیگه آیا اتفاق خاصی افتاده تو این روزها...فکر نکنم...! ورزشی که بعد از کار میریم خیلی خوبه...آدم قشنگ حالش خوب میشه...امروز هم منتها نمیریم...شب هم خونه یکی از دوستای آقای ف. که تقریباً همسایمون هستن میریم. ولی فردا دوباره میتونیم بریم و شاید هم پسفردا دوباره.همین دیگه! فعلاً! سال نوتون مبارك!...ادامه مطلب
ما را در سایت سال نوتون مبارك! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : onestepclosertolife بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 13:35